زخمی که در آن نمک انداخته بند کنند. (آنندراج). زخمی که بر روی آن نمک پاشیده وی را ببندند. (ناظم الاطباء) : هر شب ز شور گریۀ اخترشمار خویش زخم گلوی صبح نمک بند کرده ایم. سالک یزدی (از آنندراج)
زخمی که در آن نمک انداخته بند کنند. (آنندراج). زخمی که بر روی آن نمک پاشیده وی را ببندند. (ناظم الاطباء) : هر شب ز شور گریۀ اخترشمار خویش زخم گلوی صبح نمک بند کرده ایم. سالک یزدی (از آنندراج)
دهی از دهستان ولوپی بخش سوادکوه شهرستان ساری، واقع در 11هزارگزی راه شوسه و راه آهن شاهی به تهران. کوهستانی، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه چرات. محصول آنجا برنج و غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان ولوپی بخش سوادکوه شهرستان ساری، واقع در 11هزارگزی راه شوسه و راه آهن شاهی به تهران. کوهستانی، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه چرات. محصول آنجا برنج و غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نوعی از علاج زخم که زخم را بدون بستن دوای تر علاج کنند. (غیاث اللغات). مقابل تربند. (آنندراج). رجوع به خشک بند کردن شود: ابر بهاریست ز سرچشمه آب را زخمی که داشت جوی چمن خشک بند شد. سلیم (از آنندراج). وعده لطف و پیام بوسه ای در کار نیست می کند مکتوب خشکی زخم ما را خشک بند. صائب (از آنندراج). نم نماندست در جگر چه علاج خشک بند است چشم تر چه علاج. ظهوری (از آنندراج)
نوعی از علاج زخم که زخم را بدون بستن دوای تر علاج کنند. (غیاث اللغات). مقابل تربند. (آنندراج). رجوع به خشک بند کردن شود: ابر بهاریست ز سرچشمه آب را زخمی که داشت جوی چمن خشک بند شد. سلیم (از آنندراج). وعده لطف و پیام بوسه ای در کار نیست می کند مکتوب خشکی زخم ما را خشک بند. صائب (از آنندراج). نم نماندست در جگر چه علاج خشک بند است چشم تر چه علاج. ظهوری (از آنندراج)
تباهی کردن زن. تباه کاری کردن زن. نابسامانی کردن زن. کار نامشروع کردن زن. بکار نامشروع مرتکب بودن (بیشتر درزنان). عمل بد کردن زن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منحرف شدن زن و رفیق داشتن و فاسق گرفتن او. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده) ، حیله کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حقه زدن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
تباهی کردن زن. تباه کاری کردن زن. نابسامانی کردن زن. کار نامشروع کردن زن. بکار نامشروع مرتکب بودن (بیشتر درزنان). عمل بد کردن زن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منحرف شدن زن و رفیق داشتن و فاسق گرفتن او. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده) ، حیله کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حقه زدن. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
تسمه ای از چرم پارچه و جز آن که بر کمر بندند منطقه: (جز کمر بند زمین بوس تو نیست هر که بر روی زمین تا جور است)، (سوزنی) یا کمر بستن فتق، نوکر ملازم، محبوب معشوق: (کمر بند من آمد پیش من خنده زنان امشب توقف کن که یکدم بنگرم پروین و جوزا را) (امیر خسرو) یا کمر بستن شانه یی. در انسان و دیگر پستاندار ان از دو استخوان کتف و ترقوه تشکیل یافته ولی در ذی فقار ان از سه استخوان کتف و غرابی و ترقوه مشکل گردیده است
تسمه ای از چرم پارچه و جز آن که بر کمر بندند منطقه: (جز کمر بند زمین بوس تو نیست هر که بر روی زمین تا جور است)، (سوزنی) یا کمر بستن فتق، نوکر ملازم، محبوب معشوق: (کمر بند من آمد پیش من خنده زنان امشب توقف کن که یکدم بنگرم پروین و جوزا را) (امیر خسرو) یا کمر بستن شانه یی. در انسان و دیگر پستاندار ان از دو استخوان کتف و ترقوه تشکیل یافته ولی در ذی فقار ان از سه استخوان کتف و غرابی و ترقوه مشکل گردیده است
بکار گیرنده استعمال کننده: (پر اندیشه شد جان پولادوند که آن بند را چون بود کار بند)، عمل کننده اجرا کننده: (اگر پند ما را شوی کار بند همیشه بماند کلاهت بلند)، عامل کار گزار مامور، فرمانبردار مطیع. یا کار بند شدن، اطاعت کردن فرمانبرداری کردن
بکار گیرنده استعمال کننده: (پر اندیشه شد جان پولادوند که آن بند را چون بود کار بند)، عمل کننده اجرا کننده: (اگر پند ما را شوی کار بند همیشه بماند کلاهت بلند)، عامل کار گزار مامور، فرمانبردار مطیع. یا کار بند شدن، اطاعت کردن فرمانبرداری کردن